English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4116 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
electronics U استانداردی که سیگنالهای واسط رامعرفی میکند. نرخ ارسال و نیرو برای اتصال ترمینال ها به مودم ها
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
drive U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
embattle U حاضر شدن برای جنگ
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
storage U فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. U خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
castor bean U دانه سمی کرچک وخود این گیاه
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
roll-calls U حاضر و غایب کردن
call the roll U حاضر و غایب کردن
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
march order U حاضر براه کردن
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
roll-call U حاضر و غایب کردن
to conjure up U با سحر حاضر کردن
fitting out U حاضر کردن ناو
get ready U حاضر کردن یا شدن
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
get ready U اماده شدن حاضر کردن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
inspection arms U سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
readied U مهیا کردن حاضر کردن
readying U مهیا کردن حاضر کردن
readies U مهیا کردن حاضر کردن
ready U مهیا کردن حاضر کردن
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
congress party (indian national congress U حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics U اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
presents U حاضر
in the saddle U حاضر
on hand <idiom> U حاضر
presented U حاضر
present U حاضر
presenting U حاضر
stocked U :حاضر
stock U :حاضر
existing U حاضر
agreeable U حاضر
ubiquitous U حاضر
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
rigs U وضع حاضر
readies U قبضه حاضر
readies U حاضر به کار
operationally ready U حاضر به عملیات
readied U قبضه حاضر
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
omnipresent U حاضر در همه جا
omnipresent U همه جا حاضر
here U بدینسو حاضر
readied U حاضر به کار
stand by U حاضر بودن
get ready U حاضر شدن
existing U در حال حاضر
ready U حاضر به کار
rigged U وضع حاضر
rig U وضع حاضر
active حاضر بخدمت
repartee U حاضر جوابی
to e. an appearance U حاضر شدن
action front U حاضر به تیر
readying U قبضه حاضر
readying U حاضر به کار
ready U قبضه حاضر
operationally ready U حاضر به کار
make ready U حاضر شدن
delicatessens U اغذیه حاضر
johnny on the sopt U حاضر و اماده
attend U حاضر بودن
attending U حاضر بودن
attends U حاضر بودن
operational U حاضر به کار
delicatessen U اغذیه حاضر
toss off <idiom> U حاضر جواب
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
willing U حاضر خواهان
readiness to report U حاضر جوابی
roll call U حاضر و غایب
ready wit U حاضر جوابی
at present U در حال حاضر
at the moment U در حال حاضر
currents U در حال حاضر
at the present moment U درحال حاضر
current U در حال حاضر
actions U فرمان حاضر به تیر
to be present U باشنده [حاضر] بودن
unready U غیراماده حاضر نشده
operational route U جاده حاضر به کار
action U فرمان حاضر به تیر
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
he refused to go U حاضر نشد برود
fair game U طعمهی حاضر و آماده
i agreed to go U حاضر شدم بروم
ready position U حالت حاضر به تیر
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
attender U شخص حاضر در جایی
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
obliging U حاضر خدمات مهربان
show up U سر موقع حاضر شدن
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
show up U حاضر شدن حضور یافتن
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
leaders U بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader U بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
deletes U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
vetoed U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
currents U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
current U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
rolling reserve U امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
ready missile U موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
make the scene <idiom> U به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
colours U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol U فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
embattle U حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
individual demand schedule U صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
inactive U پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
minuteman U داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
commandeering U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1strong
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com